1396/2/23 شنبه
یادداشت شفاهی کتابدار (۱۴)
کار کتابدار، همچون کار آموزگار دلنشین و مقدس است

هر روز که میگذرد زیبایی و ابهت کتابداری و شکر بابت گام نهادن به راهی اینچنین پر غرور بیشتر بر ذهن و زبانم جاریست. حالا من هستم با همان راهی که موازی با معلمی و دلنشین مثل آموزگاری است.فقط بیست و پنج روز بیشتر از استخدامم نگذشته بود که مستقیماً از کتابخانه به بیمارستان منتقل شدم تا فرزندم را به دنیا بیاورم. بیست و پنج روز از ورود من به دنیای زیبای کتابخانه و کتاب نگذشته بود که نوزادم نیز پای به دنیای بزرگ ما گذارد و احوالاتم با ورود فرزندم زیباتر گشت. حالا باید در کتابخانه راه را بر اعضاء عیان و در زندگی شخصی، موجودی کوچک را مادری میکردم. همه اینها در حالی بود که هنوز بیست و پنج روز بیشتر از آمدنم نگذشته بود.
همیشه دوست داشتم معلم شوم و شوق آموزش به کودکان و نوجوانان و تخته سیاه و نیمکتهای چوبی مدارس همیشه یکی از رویاهایم بود؛ اما کتابدار شدم! حالا قفسههای کتاب، میزهای مطالعه و همان کودکان و نوجوانانی که قرار بود در مدرسه پذیرایشان باشم اینجا در کتابخانه میهمانان من هستند. هر روز که میگذرد زیبایی و ابهت کتابداری و شکر بابت گام نهادن به راهی اینچنین پر غرور بیشتر بر ذهن و زبانم جاریست. حالا من هستم با همان راهی که موازی با معلمی و دلنشین مثل آموزگاری است.
سال 1395 برای من آنقدر شیرین بود که به تنهایی میتواند برای سالها مرا در کاری که انجام میدهم پر انگیزه نگاه دارد. انتخاب منِ تازهکار به عنوان یکی از کتابداران برتر کشور در آن سال آن هم کیلومترها دور از پایتخت و در محیطی کوچک یعنی کوچکترین فعالیت نیز دیده میشود؛ یعنی کتابدار محوری؛ یعنی هزاران هزار انرژی و صدها هزار جوشش و انگیزه.
وقتی به سالی که گذشت نگاه میکنم تصاویر مطبوعی در ذهنم نقش میبندند اما مگر میشود از زیبایی این یکی به آسانی عبور کرد؟ مدتی بود که یکی از خانمهای عضو به همراه دخترش یکی از مراجعین ثابت کتابخانه بودند. مادر کتابی به امانت میگرفت و فرزندش نیز در برنامههای مختلف بخش کودک کتابخانه حضور مییافت. همه چیز از روزی زیباتر شد که با عضویت پدر خانواده در کتابخانه، جمعشان به قول معروف جمع شد و از آن به بعد همگی به اتفاق به کتابخانه میآمدند. حالا پدر که از رفتگران شهرداری است با لباس نارنجی دوشادوش دختر و همسرش به کتابخانه میآید و کتاب به امانت میگیرد. لذت بینظیر تماشای حضور این خانواده در کتابخانه آنقدر بینظیر است که تبدیل به بهترین تصویر سال 1395 در کتابخانه عمومی سلمان فارسی ایور شود.
کتابداری آنقدر برایم ارزشمند شده که برای اثباتش دلیل پشت دلیل بیاورم. اینکه در روزگار جولانِ گوشیهای تلفن همراه، تبلتها، لپتاپها، اینترنت هنوز کسانی هستند که لذت کتاب در درست گرفتن و غرق شدن در دنیای عمیق آن را به هر وسیله جایگزین دیگر ترجیح میدهند. این موضوع آنقدر برایم تاثیرگذار است که از بودن در کتابخانه در هر لحظه به خود ببالم.
برخلاف کتابخانههای عمومی در شهرهای بزرگتر و طبیعتاً با امکانات بیشتر، کتابخانه ما بسیار کوچک است اما این دلیل نمیشود که برنامههای متنوع فرهنگی در آن راه نداشته باشد. صفر تا صد اجرای برنامهها نیز بر عهده خودم است؛ از برگزاری نشستهای کتابخوان، قصهگویی و جمعخوانی گرفته تا برگزاری مسابقات مکتوب کتابخوانی و حضور در مدارس و معرفی کتاب. چیزی که مهم است لذت بردن از کاری که انجام میدهی است و بازخورد مثبت از کسانی که در آن برنامهها حضور دارند.
از آنجا که خواندن کتاب برای ما کتابدارها از نان شب نیز واجبتر است، دوست دارم یکی از بهترین کتابهایی را که در چند ماه اخیر خواندم را به آنها پیشنهاد دهم: «نامیرا» نوشته صادق کرمیار. روایتی متفاوت و از زاویهای دیگر در خصوص حوادث کوفه قبل و حین دعوت از مسل بن عقیل است.
نهاد کتابخانههای عمومی کشور و اساساً کتابخانهها همیشه مظلوم بودهاند. علیرغم تأکیدات رهبر معظم انقلاب درخصوص اهمیت کتاب و کتابخوانی اما هنوز هستند کسانی که کار کتابداری را نه چندان مهم و بلکه ساده میپندارند. اما هر کسی که گذرش به کتابخانه افتاده باشد میداند که این حرفۀ به شدت همسو با معلمی به همان اندازه نیز دشواری و البته شیرینی دارد. ما کتابداران افتخار میکنیم که در محیطی فرهنگی با تشویق مطالعه و کتابخوانی به کودکان و نوجوانان و راهنمایی و مشاوره به آنها و هدایت صحیح میتوانیم نقشی اثرگذار در مسیر زندگی آینده آنها ایفا کنیم.
فاطمه صفرزاده
کتابدار مسئول کتابخانه عمومی سلمان فارسی ایوَر خراسانشمالی